سمت و سوی روابط چین – آمریکا پس از سفر بلینکن به پکن

سفر اخیر «آنتونی بلینکن» وزیر خارجه ایالات متحده به چین توجه و همچنین تحلیل‌های فراوانی را به دنبال داشته است. اگر اختلافات مقامات چینی و آمریکایی را هم لحاظ کنیم اما به نظر می‌رسد آنها در این باره روی یک چیز توافق دارند: انتظارات باید تعدیل شوند.

واقع‌‌گرایی آنها قابل توجیه است.

دولت بایدن مصمم به اجرای آنچه اسم آن را «رقابت شدید» با چین می‌گذارد، است. بنا بر این نباید انتظار بالایی داشت که یک سفر برای تغییر این رویکرد اساسی در سیاست چینِ کاخ سفید، چندان دگرگونی اساسی ایجاد کند.

در واقع، عنصر مقابله‌جویانه در رویکرد ایالات متحده سال‌هاست که تقویت شده است. اول «محور» آسیایی دولت اوباما مطرح شد و به دنبال آن سختگیری تمام عیار ترامپ در قبال چین و حالا هم راهبرد «از میدان خارج کردن چین» توسط بایدن دنبال می‌شود.

شبکه‌ای از روایت‌های نادرست در حال پیوند خوردن به هم هستند مثل «دموکراسی در مقابل استبداد»، راهبرد اقتصادی جدید واشنگتن، رویکردهای سختگیرانه‌تر مثل «کواد» و «اکواس»، تبلیغات کذب و بی اساس جدول زمانی محرمانه چین برای تصرف تایوان، ارسال سلاح به روسیه، جاسوسی با بالن در کوبا و تئوری توطئه فنتانیل و غیره.

حمله و انتقاد از چین در واقع به مثابه ریسمانی است که تمام سیاستمداران کنونی و آنهایی که در آرزوی گرفتن سمت در آمریکا هستند باید به آن چنگ بزنند. این رویکرد چگونه به وجود آمده است؟ بیش از هر چیز دیگری، ایالات متحده با یک حس افول در حال عذاب کشیدن است. دهه گذشته شاهد یک دموکراسی آمریکایی تضعیف‌شده به عنوان با افتخارترین دستاورد این کشور، بوده است.

سوء عملکرد قانون‌گذاری، دستکاری و مداخله حزبی، نفوذ بیش از حد منافع خاص، تبعض نژادی، قطبی شدن جامعه و ظهور مجدد سفیدبرتر گرایی و یک چشم انداز رسانه‌ای مسموم، اختلاف‌افکن و سانسور شده در این کشور حکمفرمایی می‌کند.

نتایج نظرسنجی «دانشگاه کویینی‌پیاک» نشان می‌دهد ۶۷ درصد پاسخ‌دهندگان معتقدند که دموکراسی آمریکایی در خطر فروپاشی قرار دارد.

هیچ راه حل آسانی برای امراض عدیده واشنگتن وجود ندارد جز اینکه از مقصرنمایی چین به عنوان قرصی با تاثیرات مسکن فوری استفاده کند.

حتی اگر دولت بایدن هم بخواهد اما در اجرای ایجاد صلح با چین در عجز و ناتوانی شدید به سر می‌برد. این یک نقص راهبردی برای روابط آمریکا-چین به حساب می‌آید، موردی که بعید است پس از سفر بلینکن به پکن تغییر کند.

با این اوصاف با وجود ترتیب گفتگوهایی که پکن برای بلینکن چیده بود -نشانه‌ای از تمایل چین برای ارتباط موثر- کاملا بیهوده نبوده است. برخی نگرانی‌های واقعی چین باید بر بلینکن اثر گذاشته باشد.

اولا او آشکارا باید خطوط قرمز چین را ببیند و سعی کند ایالات متحده را از بازی مداوم با آنها بر حذر بدارد به ویژه در خصوص تایوان. او بهتر است به هشدار واضح مقامامت چینی درباره مساله تایوان مبنی بر اینکه «اولین خط قرمزی است که نباید از آن عبور کرد» توجه کند.

دوما، او باید متوجه باشد که نارضایتی چین از تناقض در گفتار و عمل ایالات متحده یک نگرانی واقعی است. این مهم‌ترین ناامیدی مقامات چینی از گفتگو با همتایان آمریکایی است. بلینکن باید این نکته را به واشنگتن گوشزد کند و سعی کند طرف آمریکایی تمرکز داشته باشد و از اهداف منحرف نشود. مقامات، سیاستمداران و دیپلمات‌های آمریکایی باید حسن نیت بیشتری در عمل به تعهدات ریاست جمهوری نشان دهند که می‌تواند از احترام به دستور کار بالی که نوامبر گذشته سران دو کشور به آن رسیدند، شروع شود.

سوما، بلینکن در ذهن خود داشته باشد که دم از «رقابت» زدن واشنگتن در پکن عموما به عنوان مهار چین از آن یاد می‌شود. رقابت باید در جهت بهتر شدن باشد نه اینکه به دیگری ضربه بزند.

و نهایتا او باید دولت بایدن را به نشان دادن جرات در مدیریت بحران، ترغیب کند. به طور کلی اینها چیز جز راهبردهای مقابله با تنش به منظور جلوگیری از تقابل زودهنگام دو کشور قدرتمند نیست.

در طولانی مدت دو کشور باید راه‌هایی ماندگار برای کنار هم آمدن پیدا کنند. واشنگتن باید به این سوال اجتناب ناپذیر خوب فکر کند: زندگی با قدرت‌های در حال ظهور که سر تعظیم به سیستم آمریکا فرود نمی‌آورند، چگونه است؟

برای فائق آمدن بر اختلافات و ایجاد همکاری که اقدامی صحیح به حساب می‌آید، دیدگاهی فوق العاده و رهبری سیاسی،‌ ضروری است. بهتر است روی آن کار کنند به جای آنکه آب در هاون بکوبند.

نوشته های مشابه

دکمه بازگشت به بالا