چرا بسیاری کشورها، چین را به آمریکا ترجیح میدهند؟
وبسایت «راشاتودی» پنجشنبه ۲۹ فوریه (۱۰ اسفند) مطلبی تحت عنوان «چرا بسیاری کشورها چین را به ایالات متحده ترجیح میدهند؟»، منتشر و تاکید کرد هسته مفهوم «جامعهای با سرنوشت مشترک برای بشریت چین»، درک فلسفی آن از نقش خود در روابط و شیوههای بینالمللی است که کشورها باید در نظر بگیرند تا صلح و ثبات در روابط را تضمین کنند.
راهبرد گذشته چین این بود که تواناییهایش را مخفی کند، منتظر فرصت مناسب بماند، منابع را جمع کند و نقشی فرعی بازی کند. با این وجود، دیدگاه جدید چین واقعا جهانی است و به شکلی اساسی غیرتقابلی محسوب میشود بر خلاف رویکرد غربی.
غرب هنوز در منطق «جنگ سرد» گیر کرده و معتقد است جهان یک مرکز لیبرال دموکرات با مرکزیت آمریکای شمالی و غرب اروپا دارد و سیاست خارجی مشترکی را بر اساس ارزشهای مشترک با هدف توسعه این هسته و الحاق، تضعیف و حذف تدریجی دیگر مناطق، متصور است.
تمایل به خودمختاری راهبردی در حوزه امنیت
ایالات متحده نمیخواهد پیچیدگی جهان را بپذیرد و نمیپذیرد که کشورهای مختلف فهمی مستقل از مواضع خود در فرایند تاریخی و روابط بینالمللی مستقل از غرب داشته باشند.
موضوع ایفای نقش رهبری در عرصه جهانی همچنین شامل جهان بینیهای کاملا متفاوت میان چین و غرب است. سنت غربی مبتنی بر اصول رقابت، اولویت، فردگرایی و بازار آزاد است به این معنا که «بازی جهانی» فرایندی طولانی است و در هر مرحله آن باید برنده شد. اینها تفاوتهای اساسی در نحوه جهان بینی شرق و غرب است.
اما چرا این از منظر سیاست بینالمللی مهم است؟
این اصل شرقی در مکتب کنفوسیوس انعکاس یافته و میگوید «یک جنتلمن هماهنگ است اما یکنواخت نیست». مفهوم «هارمونی» چین (صلح، هماهنگی، توازن) به طور کامل در راهبرد دیپلماتیک آن منعکس شده است. اما در غرب، بیشتر کارشناسان به مشکلات مثل یک بازی فوتبال نگاه میکنند و به دنبال یک «راهبرد پیروزی» هستند. «هارمونی» در چین به عنوان قانون طبیعی تعامل انسانی تلقی میگردد. وقتی میخواهیم رویکرد روابط بینالمللی چین را تفسیر کنیم باید جهان بینی نهفته در این خرد شرقی را درک نماییم.
چین با پیروی از مسیر منحصربفرد خود به آنچه امروز دارد، دست یافته است. مردم چین به این میبالند. غرب معتقد است تا زمانی که از مدل غربی پیروی شود، تمام مشکلات حل خواهد شد. مدل چینی به این معنا نیست، بلکه تجربیات خاص و مسیرهای تمدنی گوناگون مردم کشورهای دیگر را به رسمیت میشناسد.
تفکر غربی بر این باور است که مسیر منتهی به پیروزی لیبرال دموکراسی احتمالا با درگیری هموار میشود. روسیه و چین یک رویکرد کاملا متفاوت دارند – آنها صلح را به مثابه یک دولت شکننده و بیثبات در روابط بینالملل میانگارند. مسئولیت یک کشور فقط به معنای توجه به آنچه درون آن کشور اتفاق میافتد نیست بلکه فراهم کردن زیرساخت برای تعامل مشترک نیز هست. غرب این حس بحران را ندارد در عوض یک راهبرد تهاجمی تحریک آمیز غالب شده است.