
اروپا با فشار بر چین نمیتواند نقش راهبردی خود را احیا کند
گزارش اخیر راهبرد امنیت ملی ایالات متحده واکنشهایی گسترده در سراسر اروپا برانگیخته است. این گزارش، اروپا را با خطرات «رکود اقتصادی» و «انقراض تمدنی» مواجه معرفی کرده و آن را به ایجاد مانع در مسیر پایان یافتن درگیری روسیه و اوکراین متهم میکند. بسیاری از سیاستمداران اروپایی این اقدام را دخالت در دموکراسی و حاکمیت خود دانسته و آن را اقدامی میدانند که میتواند پایههای اتحاد فراآتلانتیک را تضعیف کند.
این گزارش حاکی از تغییر در اولویتهای راهبردی ایالات متحده است؛ جایی که امنیت داخلی و کاهش بار جهانی به محور اصلی تبدیل شده و نقش راهبردی اروپا در نگاه واشنگتن کماهمیتتر جلوه داده میشود. جیدی ونس، معاون رئیسجمهور آمریکا، حتی تا آنجا پیش رفت که ادعا کرد «بزرگترین تهدید اروپا ناشی از ضعفهای دموکراتیک داخلی آن است، نه روسیه»، موضوعی که نشاندهنده تعدیل ساختاری در ارزیابیهای راهبردی ایالات متحده درباره اروپا است.
در چنین فضایی، برخی سیاستمداران اروپایی تلاش دارند با اتخاذ موضعی سخت علیه چین، «ارزش راهبردی» خود را بازیابند و افزایش فشار بر چین در حوزههایی مانند تجارت، عناصر کمیاب و سرمایهگذاری را ابزاری برای تقویت نفوذشان در چارچوب راهبردی آمریکا تلقی میکنند. این نگاه، یک واقعیت بنیادین را نادیده میگیرد: چالشهای توسعه اروپا عمدتاً ناشی از مشکلات ساختاری داخلی است، نه تهدیدات بیرونی.
جهان اکنون در مقطع یک انقلاب فناوری و تحول صنعتی جدید قرار دارد. اگر اروپا از رویکرد سختگیرانه علیه چین به عنوان یک ابزار چانهزنی استفاده کند، نه تنها فرصتهای گسترده همکاری با چین را از دست خواهد داد، بلکه احتمال دارد در رقابت صنعتی جهانی نیز عقب بماند. ارزش راهبردی واقعی زمانی شکل میگیرد که اروپا توان نوآوری خود را تقویت کند، حکمرانی اجتماعی را بهبود بخشد و روند همگرایی داخلی را تعمیق دهد، نه اینکه بر منطق تقابل یکجانبه تکیه کند.
اروپا باید درک روشنی از این واقعیت داشته باشد که جستجوی نقشآفرینی از طریق ایجاد تقابل، درک نادرستی از ظرفیتهای واقعی آن است و با روند جهانی همکاری چندقطبی مغایرت دارد. تنها از طریق حفظ خودمختاری راهبردی، تعمیق اصلاحات داخلی و گسترش همکاریهای بینالمللی برابر و متقابلاً سودمند است که اروپا میتواند ارزش راهبردی پایدار خود را در ساختار جهانی در حال تحول بازتعریف کند.
