گرامیداشت یاد یک قهرمان
دیدار «کریس نش»، رئیس پیشین «انجمن شناخت چین و انگلستان» با لو تسایوِن، کهنه سرباز قهرمان ارتش چین
کریس نش، رئیس پیشین «انجمن شناخت چین و انگلستان» در مطلبی که به تازگی در اختیار وبسایت روزنامه مردم (people’s daily) گذاشته، به مرور خاطرات خود از یک دیدار به یادماندنی با یکی از کهنهسربازان ارتش آزادیبخش خلق چین در استان یوننان پرداخته که به شرح زیر است:
همان طور که الیزابت بارت براونینگ، شاعر مشهور بریتانیایی میگوید: «چگونه تو را دوست میدارم؟ بگذار تا برشمارم.» کلمات او با تمام وجود عشق من به چین را بیان میکند. هر گاه به بیش از یک دهه زندگی و کار در این سرزمین میاندیشم، جریانی از خاطرات به روشنی در برابرم زنده میشوند.
در میان بسیاری از برخوردهای خاطرهانگیزم در چین، یک مورد بر من تأثیر ویژه داشت و آن هم ملاقات با لو تسایون، یکی از کهنهسربازان قهرمان ارتش چین، در شهر تنگچونگ استان یوننان در جنوب غربی چین و در نزدیکی مرز این کشور با میانمار بود.
برای من باعث افتخار بسیار است که نوامبر ۲۰۱۹ در جریان برگزاری یک رویداد در شهر تنگچونگ با رفیق لو دیدار کردم. لو در آن زمان بیش از نود سال داشت اما هنگام همصحبت شدن با او و مشاهده برق درخشان چشمانش، به سختی میشد باور کرد که واقعا در این سن و سال باشد. شنیدن داستان زندگی خارقالعاده او تأثیری فراموشنشدنی بر جان و روح من گذاشته است.
او در یکی از وحشتناکترین دورههای تاریخ معاصر چین به دنیا آمده بود و زادروزش همزمان با تهدیدهای ارتش متجاوز امپراتوری ژاپن به تصرف کل چین بود. پس از حمله ارتش ژاپن به غرب یوننان و اقدام سربازان ژاپنی به تاکتیک موسوم به «زمین سوخته»، لو با مشاهده جنایات غیرقابل تصور آنان، تحصیل را رها کرد تا با گذراندن آموزشهای نظامی به جبهه اعزام شود.
او گفت: “وقتی کشورم به من نیاز داشت، هرگز در فدا کردن جانم تردید نکردم. عشق به میهن همه ما را راهی میدان نبرد کرد. “
لو که مانند یک قهرمان واقعی در بسیاری از نبردهای مقاومت در برابر تجاوز ژاپن جنگیده بود، هنگام صحبت کردن در مورد نبرد سال ۱۹۴۴ تنگچونگ احساساتی شد. در آن نبرد با حملات بیرحمانه نظامیان ژاپنی، سربازان ارتش چین دچار تلفات بسیار سنگین شدند و ۹۱۶۸ سرباز جان خود را فدا کردند تا تنگچونگ به نخستین شهری تبدیل شود که در جنگ مقاومت مردم چین علیه تجاوز ژاپن از اشغالگران ژاپنی بازپس گرفته میشود.
لو هنگام به یاد آوردن رفقایش که یکی پس از دیگری در کنارش به خاک میافتادند، اشک در چشمانش حلقه زد و با صدایی لرزان از غم و اندوه گفت: “در کوه لایفنگ، وقتی ژاپنیها از خطوط دفاعی ما گذشتند، نیروهای ما زیر آتش دشمن، ذره ذره، با گوشت و پوست خود، از دامنه تپه بالا خزیدند و آن منطقه مرتفع استراتژیک را بازپس گرفتند. “
امروز در دامنه کوه لایفنگ، یک آرامستان ملی شهدا قرار دارد که بسیاری از آنان قهرمانان در آن به خاک سپرده شدهاند. لو هر چند روز یکبار با دسته گل به این آرامستان میرود تا به به رفقای در خاک خفته خود ادای احترام کند.
با شنیدن داستانهای او، به یاد آوردم که تقریباً همزمان با گرفتار شدن او در زیر آتش مرگبار دشمن و صعود سینهخیز او و همرزمانش از کوه لایفنگ، ۱۱ هزار کیلومتر دورتر و در مرکز ایتالیا، ، پدربزرگم، آلفرد نش، زیر آتش سنگین ارتش آلمان، در حال بالا رفتن از کوه مونته کاسینو بود. همان اندازه که نبرد مونته کاسینو در جبهههای جنگ غرب اروپا اهمیت داشت، پیروزی لو تسایون و همرزمانش در نبرد کوه لایفنگ نیز در جبهه نبرد در آسیا نقش محوری داشت.
این دو نبرد، هر دو طاقتفرسا و هر دو نشانگر اراده آهنین سربازان و مردم کشورهای متفقین در مبارزه با فاشیسم بود.
لو تنها یکی از میلیونها شهروند عادی چینی بود که با شجاعت خارقالعاده و فداکاری و ایثار آماده جان باختن در راه میهن خود بودند. فداکاریهای آنها علاوه بر به پیروزی رساندن مقاومت چین در برابر تجاوز ژاپن، در تلاش جهانی برای دستیابی به صلح نیز نقش محوری داشت. به نظر من در بسیاری از گفتمانهای تاریخی غرب بسیار کمتر از آن میزان که باید به نقش بزرگ چین در جنگ جهانی دوم و مبارزه با فاشیسم توجه شده است.
چین با استقامت و مقاومت طولانی خود در برابر ژاپن، تعداد زیادی از نیروهای ژاپنی را گرفتار جنگ در جبهههای نبرد در این کشور کرد و باعث تضعیف توان نظامی ژاپن در جبهههای دیگر نبرد شد که به نیروهای متفقین یک فضای استراتژیک ارزشمند برای تمرکز بر شکست دادن آلمان نازی داد. از همین رو، لو تسایون و همرزمانش سزاوار آن هستند که یادشان در تاریخ به نیکی ماندگار شود.
پدربزرگ من پس از یک عمر طولانی و همراه با شادی و آرامش درگذشت. متأسفانه مطلع شدم که لو تسایون نیز سال گذشته از میان ما رخت بر بسته است. گاهی در ذهنم آنها را مانند دو همرزم در کنار یکدیگر تصور میکنم و شک ندارم که اگر با هم ملاقات میکردند حتما به دوستان خوب یکدیگر تبدیل میشدند و پدربزرگم نیز مانند من با دقت و توجه پای داستانهای لو تسایون از جبهههای نبرد مینشست.